در طول زندگی خود با نام های مستعار مختلف خود، Nakimushi (کودک گریان)، Neko no Yamamoto (گربه یاماموتو)، Kikaku (شاخ شیطان)، Moko no Tora (ببر مغولی) شناخته می شد. او اکنون به عنوان بوجین (جنگجوی الهی) بوجینکان، که به افتخار او توسط سنسی هاتسومی نامگذاری شده است، به یادگار مانده است.
او در سن 9 سالگی توسط عمویش که به طبقه سامورایی در استان ایگا تعلق داشت و پدربزرگش ماسامیتسو تودا که سرپرست استادان شمشیر در مدارس دولت توکوگاوا شوگون بود و اکنون دارای یک دوجو بود، در نینجوتسو شروع شد. و یک کلینیک ترمیم استخوان در کوبه. او که در ابتدا به نوهاش در مدارس شیندن فودو ریو، کوتو ریو و توگاکوره ریو آموزش داده بود، هر روز بعد از مدرسه میتوانست برای آموزش شخصی توسط سنسی تودا به دوجو برود. در ابتدا، هیچ تکنیکی به او نگفتند یا حتی به او آموزش ندادند، او به سادگی توسط سنسی تودا به اطراف دوجو پرتاب شد تا زمانی که خون از زانوها و آرنج هایش جاری شد. تاکاماتسو سنسی بعداً میگوید که هر روز در راه رفتن به دوجو، احساس میکرد برهای در قتلگاه رها شده است.
در کودکی نام او جوتارو بود. او در سن 13 سالگی هنر کوتو ریو کوپجوتسو را روزانه تمرین کرد تا مجوز شیندن فودو ریو خود را به دست آورد. در آن سن یک کشتی گیر حرفه ای سومو با وزن 143 کیلوگرم برنده شد. دو سال بعد کوتورا (ببر کوچک) نامیده شد. در همان سال جوتارو جوان در دوجوی ماسامیتسو تودا (سی و دومین استاد بزرگ توگاکوره ریو) با یک Gyaku Ganseki Otoshi (پرتاب کردن حریف با سر به زمین) به مبارزه پرداخت و حریف خود را پیروز کرد. هنوز در حدود 13 سالگی، در حالی که در یک مدرسه انگلیسی در کوبه تحصیل می کرد، جوتارو به دوجوی Misuta Yoshitero Tadafusa پیوست و در آنجا روز به روز برای یادگیری سبک تاکاگی یوشین ریو تمرین می کرد.
در 17 سالگی، در کارخانه پدرش، با تاکاگه ماتسوتارو ایشیتانی (که اجدادش چونین نینجاها در سربازان جونین هاتوری هانزو از مدرسه ایگا ریو بودند) که خدمات امنیتی را در کارخانه کوبه ارائه می کرد، آشنا شد. ایشیتانی که یک بوکوتو را به عنوان عصا حمل می کرد، متوجه شد که وارثی برای هنر خود Kukishinden Ryu پیدا کرده است. پس از سالها تمرین شدید، علاوه بر سبکهای Hontai Takagi Yoshin Ryu و Gikan Ryu Koppojutsu، طومارهای مخفی (Densho) و عنوان بیست و هفتمین استاد بزرگ Kukishinden Ryu Happo Hiken Jutsu را دریافت کرد.
در سن 21 سالگی، او به چین رفت، بعداً بازگشت، نامزدش کوکان درگذشت، جوتارو به بیماری بری بری مبتلا شد و ریه های او را تحت تأثیر قرار داد. او توسط مادربزرگش درمان شد، اما پدرش او را پس فرستاد تا برخلاف قانون نینجاها حرکت نکند، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود. جوتارو برای جلوگیری از درگیری بین مادربزرگ و پدرش، خانه مادربزرگش را در غیاب او رها کرد. او راهی کوه مایاسان شد (مایا مادر بودا بود) و در آبشار لاک پشت مستقر شد. او در طول بیماری خود آموزه های استادانش تودا، ایشیتانی و میزوتا را به یاد آورد. پیرمرد زاهدی او را شفا داد و اسرار طبیعت را به او آموخت. هنگامی که او احساس می کرد که از بیماری خود بهبود یافته است، تمرینات کوتو و توگاکوره ریو را در سپیده دم در آبشار تمرین می کرد. هنگامی که در شرایط عالی قرار گرفت، نام کیکاکو (شاخ های شیطان) را به خود گرفت. او پس از گذراندن چندین ماه دیگر در کوهستان، به سراسر چین سفر کرد و نزد بهترین استادان بوکس درس خواند. در چندین آزمایش شرکت کرد و هرگز شکست نخورد. در این مدت او لقب «موکو نو تورا» (ببر مغولی) را به دست آورد.
جوتارو پس از مرگ نامزدش به مدت 10 سال در چین بود و در آنجا توسط بسیاری از استادان جنگ در منچوری و شمال چین استخدام شد. در آن زمان شهرت جوتارو به یک جنگجوی تمام عیار بود. چندین بار در نتیجه چالش های شخصی دعوا کرد. او در سن 26 سالگی توسط یک استاد کونگ فو شائولین به نام چو شیریو با وزن 113 کیلوگرم به چالش کشیده شد، سومین بار که جوتارو را به چالش کشید، پذیرفت. او تکنیک "توپ پروانه" را در خواب تصور کرد. در خواب، دیو قرمزی را دید که با یک میله آهنی سنگین سعی کرد پروانه کوچکی را بگیرد، اما بی زحمت از ضربات فرار کرد. این مبارزه در میدان مستعمره انگلیس برگزار شد و داور آن لرد نجیب رن، عموی امپراتور چین بود. پس از دو ساعت نبرد، حرکات چو شیریو کند شده بود (نقطه ضعیف جنگنده های سنگین)، دید او با عرق مداوم تیره شده بود. جوتارو خود را به طفره رفتن محدود کرده بود. در نهایت لرد رن مبارزه را متوقف کرد زیرا چو شیریو شانسی برای برنده شدن نداشت. از این رویارویی برادری بین هر دو حریف به وجود آمد.
هنگامی که در چین بودند، خانواده کوکی، دارندگان کوکیشیندن ریو، ارتباط خود را با او قطع کردند و تردید داشتند که او به ژاپن بازگردد، در آن زمان بود که به یوانی نانگاکو لقب وارث آموزههای مدرسه را دادند، بنابراین وقتی تاکاماتسو در نهایت بازگشت، سمتش پر شده بود سپس اسناد و مدارک خانواده کوکی در آتش از بین رفت. اما سنسی تاکاماتسو توانست آنها را از یادداشت ها و خاطرات خود بازسازی کند و به خانواده کوکی هدیه دهد. برای خدماتش به او اجازه داده شد تا یک مدرسه فرعی به نام Kukishinden Ryu ایجاد کند که حاوی آنچه به نظر او بهترین و مناسبترین برای آموزههای Kukishinden است.
معلمان او تودا، میزوتا و ایشیتانی همگی از آن زمان گذشته بودند و تاکاماتسو سنسی اکنون گروه کوچکی از دانشآموزان را در دوجوی که او آن را ساکوشین مینامید، آموزش داد.
در سال 1919 به خانه بازگشت و خود را وقف مطالعه آموزه های فرقه بودایی تنتریک میکیو کرد.
بعداً در سن 31 سالگی، او به عنوان کشیش میکیو تندای شو در صومعه هیهای در کیوتو منصوب شد. او تعادل کامل بین قدرت معنوی و قدرت جنگجو را پیدا کرده بود. تاکاماتسو پس از سالهای کشیش، در سن 32 سالگی با تانه جوان ازدواج کرد و در غرب ایگا در کاشیوارا-شی در استان نارا زندگی کرد. او در حدود 70 سالگی با بهترین شاگرد و دوست خود، ماساکی هاتسومی آشنا شد که با او 15 سال دیگر در شهر نارا تمرین کرد. او در پایان دوران خود، ماساکی هاتسومی، سوکه از 9 ریو را که بوجینکان را تشکیل میدهند، نامید. او در 2 آوریل 1972 در سن 85 سالگی درگذشت.